سه‌شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷ - ۱۱:۲۵
۰ نفر

آرون اسموتز - ترجمه علیرضا رضایت: مطالعه فلسفی طنز بر ایجاد و بسط یک تعریف قانع‌کننده و رضایت‌بخش از این مقوله تأکید داشته است

و تا همین اواخر به گونه‌ای با آن برخورد شده که گویی به‌سختی هم‌گستره با خنده است. بنابر تحلیل‌های رایج، نظریه‌های طنز را می‌توان در 3گروه کاملا مشخص و روشن دسته‌بندی کرد؛ ناهماهنگی، برتری و نظریه‌های رهایی.

نظریه ناهماهنگی، رویکرد اصلی است و آرای شخصیت‌های تاریخی نظیر کانت و کی‌یرکگور را شامل می‌شود و احتمالا در شرح‌های ارسطو در «فن‌شعر» ریشه دارد.

این مکتب اساسا با تاکید بر موضوع طنز، آن را پاسخی به یک ناهماهنگی می‌داند؛ اصطلاحی که در کاربرد وسیع‌تر شامل ابهام، عدم احتمال منطقی، بی‌ربطی و عدم تناسب نیز می‌شود.

توماس هابز - از نظریه‌پردازان برتری پارادایمی- گفته است که طنز برخاسته از یک «غرور ناگهانی» است و هنگامی رخ می‌دهد که ما تصور کنیم از دیگران برتریم.

افلاطون و ارسطو در مجموع جزو نظریه‌پردازان برتری هستند؛ آنها بر احساسات پرخاشگرانه تاکید می‌کنند که طنز را تغذیه می‌کند.

در گروه سوم شخصیت‌هایی همچون فروید و هربرت اسپنسر را می‌بینیم که طنز را اساسا راهی برای خلاصی یا رهایی از نیروی (انرژی) ناشی از پرخاشگری می‌دانند.

افزون بر این، مقاله حاضر گروه چهارمی از نظریه‌های طنز را بررسی خواهد کرد؛ نظریه‌بازی. نظریه‌پردازان بازی به شروط لازم توجهی ندارند و در عین حال از ما می‌خواهند که طنز را امتداد بازی (play) حیوانی بدانیم.

  طنز، خنده، کمدی و جام مقدس

بخش بزرگی از کار روی طنز حول این سؤال بنیادی می‌گردد که «طنز چیست؟» واژه طنز فی‌نفسه ریشه‌ای تقریبا جدید دارد. در دیکشنری انگلیسی آکسفورد می‌خوانیم این واژه در قرن 17 از تأملی روان‌شناختی درباره پیامدها و تأثیرات طنزهای (لطیفه‌های) مختلفی که طبع و خلق و خوی شخص را تحت تاثیر قرار می‌دهند، پدید آمد.

عمده پژوهش‌های اولیه در باب طنز سرشار از مغالطه بین طنز و خنده است و این مسئله به بحث‌های اخیر راه یافته است.

جان دیویی، دلیلی برای این تمایز ذکر می‌کند؛ خنده را هرگز نباید به چشم طنز نگریست؛ نسبت آن با طنز، صرفا نسبتی عرضی است... خنده، نشانگر پایان تردید و انتظار است؛  پایانی که به تمام معنا، به طرفه‌العینی حادث می‌شود و در عین حال امری عرضی است.

ما به دلایل مختلف می‌خندیم (شنیدن یک جوک خنده‌دار، استنشاق گاز خنده‌آور، قلقلک شدن) که البته همه دلایل، ناشی از آن چیزی نیستند که ما طنز می‌پنداریم.

جان موریل در تلاش برای ارائه نظریه‌ای کلی در باب خنده و طنز، تمایزی دقیق‌تر میان آنها قائل می‌شود؛ «خنده ناشی از یک تغییر (تحول) روان‌شناختی خوشایند است حال آنکه طنز ناشی از یک تحول ‌شناختی خوشایند است».

رابرت پرووین نظر به اهمیت و برجستگی خنده غیرطنزآمیز (بی‌مزه)، معتقد است خنده اغلب در مناسبات اجتماعی غیرطنزآمیز وجود دارد و به‌عنوان نوعی مکانیسم رهایی از تنش به کار می‌رود. اگر طنز شرط لازم خنده نیست، در این صورت می‌توان پرسید که آیا شرط کافی آن است؟ اغلب، طنز، خنده ایجاد می‌کند اما برخی اوقات صرفا لبخند به‌همراه دارد.

مسلما این پدیده‌های نسبتا مجزا عمیقا به نحوی با هم ارتباط دارند اما ما برای فهم رابطه بین آنها نیازمند مفاهیم و تلقی‌های شفاف‌تری از هر دو مقوله خنده و طنز هستیم.

ما در ایجاد تمایز بین خنده طنزآمیز و غیرطنزآمیز، یک تعریف کلی از طنز را از پیش، ‌فرض می‌گیریم که بخشی از آن بر ویژگی پاسخ ما و بخشی از آن بر ویژگی‌های چیزهای طنزآمیز مبتنی است.

این مسئله لزوما از چیستی طنز نمی‌پرسد بلکه وارد فرایند واقعی ایجاد یک تعریف می‌شود. اولین هدف نظریه طنز، جست‌وجوی مبنایی برای توانایی بالفعل ما جهت شناسایی طنز است.

عمده تعاریف طنز ذات‌گرایانه‌اند؛ یعنی آنها می‌کوشند شروط لازم و کافی‌ای را فهرست کنند که یک چیز برای آنکه طنز شمرده شود، باید از آنها برخوردار باشد.

برخی نظریه‌ها آن عنصر عامی را که ظاهرا در همه طنزها یافت می‌شود کنار می‌زنند و در عین حال از طرح مدعیاتی در مورد شروط کافی طنز سر باز می‌زنند. به نظر می‌رسد بسیاری از نظریه‌پردازان، بیان شرایط ضروری آنچه که طنز می‌خوانیم را با تبیین چرایی خنده دارتر بودن چیزی نسبت به چیز دیگر در نزد ما، خلط می‌کنند.

این سؤال دوم (شرط کافی خنده‌دار بودن یک چیز چیست؟) جام مقدس مطالعات مربوط به طنز است و باید از اهداف تعریف‌شده مربوط به پاسخ طنز جدا شود. جام مقدس اغلب با سؤال مربوط به شرایط کافی پاسخ ما برای آنکه چیزی طنزآمیز تلقی شود، اشتباه گرفته می‌شود؛ اما در این میان باید به این تمایز اساسی توجه داشت که شناسایی مشروط یک پاسخ با جدا کردن (کنارنهادن) ویژگی‌هایی که یک شیء برای ایجاد این پاسخ به آنها نیازمند است، تفاوت دارد. مطلب نخست با بیان اینکه چه ویژگی‌هایی برای طرح پاسخ به چیستی یک تفریح طنزآمیز کفایت می‌کنند، بسیار متفاوت است؛ پاسخ طنزآمیز با آنچه یک چیز را طنزآمیز می‌کند، فرق دارد.

باتوجه به اینکه زبان ما در این حوزه، زبان دقیقی نیست، تمایز نهادن بین اسم (طنز) و معانی وصفی (طنزآمیز) این اصطلاح دشوار است. عمده نارضایتی از نظریه‌های سنتی مربوط به طنز به یکسان انگاشتن این دو تلقی از این اصطلاح بازمی‌گردد.

  دسته‌بندی نظریه پردازان بر اساس مسائل

تحلیل دی.اچ. مونرو که نظریه‌های طنز را در قالب 3 نظریه برتری، ناهماهنگی و رهایی طبقه‌بندی می‌کند، توقعی نابجا را از رقابت اصیل بین دیدگاه‌ها ایجاد می‌کند. نظریه‌پردازان تاریخی در هر یک از این مکاتب به‌ندرت نظریه‌های خود را شرط لازم و کافی برای چیزی که می‌توان آن را طنز نامید دانسته‌اند؛ چه رسد به اینکه بخواهند دیدگاه خود را رقیب دیگر نظریه‌ها بدانند.

مسئله دیگر، ناظر به آن چیزی است که می‌توان آن را طنز نامید. برخی نظریه‌ها صرفا به موضوع طنز می‌پردازند، حال آنکه برخی دیگر اساسا به ویژگی‌های پاسخ می‌پردازند و مابقی نیز در هر دو مورد بحث می‌کنند.

فرو کاهیدن نظریه‌های طنز به 3 گروه ناهماهنگی، رهایی و برتری، یک ساده‌انگاری بیش از حد است.

چندین دانشمند بیش از 100 نظریه طنز را شناسایی کرده‌اند و طبقه‌بندی پاتریشیا کیت اسپیگل از نظریه‌های طنز بسیار مؤثر بوده است.

او این نظریه‌ها را 8 دسته می‌کند (بیولوژیکی، برتری،   ناهماهنگی،  تعجبی، چندگانگی،  رهایی، ترکیبی و روانکاوانه).

جیم لیتل معتقد است که نظریه‌ها را می‌توان در 3دسته طبقه‌بندی کرد. به اعتقاد او نظریه‌های طنز را بسته به تاکیدشان می‌توان ذیل این مقولات جای داد؛ کارکردی، تحریکی و نظریه پاسخ.

اندکی جست‌وجو نشان می‌دهد که دسته‌بندی لیتل، تصنعی است؛ چرا که بسیاری از نظریه‌های طنز بیش از یک سؤال را پاسخ می‌دهند و پاسخ به یک سؤال، اغلب مستلزم پاسخ به سؤال دیگر است.

مثلا نظریه‌های رهایی اگرچه بر کارکرد طنز تاکید دارند اما اغلب در مورد هر 3 سؤال پاسخی در چنته دارند؛ طنز مکانیسم رهایی از تنش است، محتوای آن عمدتا با تمایلات سرکوب شده در ارتباط است و خنده‌دار یافتن آنها مستلزم یا متضمن احساس رهایی است.

صرف‌نظر از الگوی طبقه‌بندی، ما هنگام تحلیل سنت نظریه‌های طنز باید بررسی کنیم که چگونه هر یک از مکاتب به سؤالات اصلی‌ای که محور بحث را تشکیل می‌دهند، پاسخ می‌دهد.

سؤالات اصلی نظریه طنز عبارتند از:

سؤال مربوط به طنز: طنز چیست؟

پاسخ به این سؤال اغلب شامل پاسخ به سؤالات مربوط به موضوع و پاسخ می‌شود.

این سؤال، پرسش اصلی هر نظریه طنز است.

سؤالات مربوط به ویژگی‌های موضوع طنز:

لف) ویژگی‌های غالب یک چیز خنده‌دار چیستند؟

ب) ویژگی‌های لازم یک چیز خنده‌دار چیستند؟

(یعنی مولفه‌هایی که یک چیز باید داشته باشد تا خنده‌دار شود، کدامند؟)

ج) آیا عناصری وجود دارند که به واسطه خود یا وحدتشان، شرطی کافی برای خنده‌دار شدن چیزی فراهم کنند؟

پاسخ به این سؤال برابر است با کشف جام مقدس نظریه طنز.

سؤال مربوط به پاسخ:

آیا یک چیز خنده‌دار ویژگیِ ‌شناختی یا روان‌شناختی خاصی دارد؟

سؤال مربوط به خنده:

طنز با خنده چه ارتباطی دارد؟ (نحوه این ارتباط چگونه است؟).

نظر به فهرست فوق، شاید بپرسیم که «یک نظریه طنز معادل چیست؟».

یک نظریه باید بکوشد به سؤال 1 پاسخ دهد- یعنی همان «طنز چیست؟».

اغلب نظریه‌پردازان طنز همانند نظریه‌های رهایی در ابتدا سعی نمی‌کنند به این سؤل جواب دهند بلکه در مورد ویژگی‌های لازم طنز بحث می‌کنند.

باتوجه به اینکه نظریه‌های مختلف طنز مجموعه‌های گوناگونی از سؤالات این گروه و نیز سؤال مربوط به مطالعه عام در خصوص طنز را مورد بررسی قرار می‌دهند، ‌برابر نهادن آنها اغلب دشوار است؛ بنابراین ما در ابتدا باید معدودی از نظریه‌های عمده طنز را که در تحلیل گسترده از این موضوع آمده، بررسی کنیم.

نظریه‌های طنز

نظریه برتری: 2 گونه مدعا در خصوص نظریه برتری طنز وجود دارد؛ 1- مدعای قوی‌تر آن است که طنز به‌تمامه مستلزم احساس برتری است و 2- مدعای ضعیف‌تر آن است که احساس برتری، اغلب در بسیاری از موارد طنز یافت می‌شود.

افلاطون و ارسطو هیچ‌یک مطلب مشخصی در خصوص ذات طنز نگفته‌اند؛ در عین حال تفاسیر آنها ناظر به نقش احساس برتری در هنگامی است که ما چیزی را خنده‌دار می‌یابیم.

افلاطون در «Philebus» می‌کوشد «ترکیبی از لذت و الم که در خباثت و بدجنسی تفریح» نهفته است را بنمایاند.

او می‌گوید: غفلت، بدشانسی‌ای است که وقتی در شخصی ضعیف یافت شود، مضحک است.

ما در کمدی از مسخره کردن لذت می‌بریم که در واقع لذتی همراه با رنج روح است. برخی تفاسیر مختصر ارسطو در بوطیقا، دیدگاه افلاطون را در خصوص لذت برخاسته از کمدی تایید می‌کنند.

 به گفته ارسطو، امر مضحک، زشتی یا نقصی است که رنجی در پی ندارد. ارسطو در Rhetoric فراتر از موضوع کمدی می‌رود و بذله‌گویی را نوعی «اهانت فرهیخته» تعریف می‌کند و در اخلاق نیماخوسی، جوک را «نوعی اهانت» (فحش) توصیف می‌کند که باید طوری بیان شود که رنج‌آور نباشد.

افلاطون و ارسطو به جای آنکه به طور مشخص نظریه برتری طنز را بیان کنند، بر این ویژگی عام کمدی تاکید کرده و توجه ما را معطوف به ملاحظات اخلاقی کرده‌اند.

توماس هابز مشهورترین نظریه برتری را مطرح کرده است. او می‌گوید: احساس خنده، چیزی نیست مگر غرور ناگهانی ناشی از اینکه در یک‌آن تصور می‌کنیم برتر هستیم و دیگران ضعیف‌اند.

نظریه هابز بیش از آنکه نظریه طنز باشد، نظریه خنده است.

رابرت سالمن با ابطال نقادانه نظریه برتری، نظریه حقارت طنز را مطرح می‌کند. به گمان او خود- شناسی در دلقک‌بازی و لودگی و رفتار خودتقبیحانه، از شاخصه‌های منبع طنز است که اساس‌اش حقارت یا تواضع است. سالمن به‌جای مقایسه خودهای حقیر امروز ما با خودهای حقیر پیشین‌مان، به این نکته توجه دارد که ما می‌توانیم خود را جدی نگیریم یا خود را کمتر از ایدئال بنگریم.

تحلیل سالمن در مورد «3 دلقک» نظریه کاملی در مورد طنز نیست؛ به این معنا که چیزی در مورد شروط لازم و کافی طنز نمی‌دهد اما نظریه او، نظریه طنز است؛ به این معنا که بیانگر منبع احتمالی طنز یا آن چیزی است که می‌توان طنزش نامید. البته این نظریه،‌ ناظر به کارکرد طنز نیز هست.

نظریه رهایی: نظریه‌های رهایی می‌کوشند طنز را به مثابه یک الگوی تنش‌زدا توصیف کنند. آنها به جای تعریف طنز، از فرایندهای روان‌شناختی و ساختارهای بنیادی‌ای بحث می‌کنند که خنده ایجاد می‌کنند. فروید و اسپنسر دو نظریه‌پرداز برجسته این حوزه هستند.

دو قرائت از نظریه رهایی وجود دارد؛

1 – قرائت قوی‌تر که معتقد است خنده یکسره ناشی از رهایی انرژی اضافی است.

2 – قرائت ضعیف‌تر که می‌گوید خنده طنزآمیز اغلب مستلزم رهایی از تنش است.

فروید توصیف دقیق‌تری از مکانیسم انتقال انرژی ارائه می‌کند اما فرایندی  که او توصیف می‌کند، برای مدعیات اصلی نظریه رهایی طنز ضرورتی ندارد.

اسپنسر در فیزیولوژی خنده، نظریه‌ای درمورد خنده مطرح می‌کند.

این نظریه عمیقا با نظریه هیدرولیکی انرژی عصبی که از طریق آن هیجان و آشفتگی ذهنی سبب تولید انرژی‌ای می‌شود که خود را به هر طریق ممکن مصرف می‌کند، در ارتباط است.

او می‌گوید که هیجان عصبی همواره سبب حرکت عضلانی می‌شود. خنده به مثابه یک حرکت فیزیکی می‌تواند راه انتقال صور مختلف انرژی عصبی باشد.

اسپنسر دیدگاه خود را رقیبی برای نظریه ناهماهنگی طنز نمی‌دانست بلکه می‌کوشید توضیح دهد که چرا یک آشفتگی ذهنی ناشی از یک ناهماهنگی نزولی منجر به این حرکت فیزیکی بی‌هدف می‌شود.

اسپنسر هرگز پاسخ قانع‌کننده‌ای به این سؤال نمی‌دهد اما یک ایده مبنایی را مطرح می‌کند مبنی بر اینکه خنده، انرژی محبوس و فروخورده را آزاد می‌کند.

 یکی از انتقادهای وارد بر نظریه اسپنسر آن است که این نظریه اغلب مصادیق طنز را که به سرعت رخ می‌دهند، توصیف نمی‌کند. بسیاری از جوک‌ها، بذله‌گویی‌ها و کارتون‌ها مستلزم تراکم انرژی نیستند که پس از آنکه جوک گفته شد، آن انرژی آزاد شود.

شاید اسپنسر گمان می‌کند که بهترین توضیح برای خنده آن است که خنده، انرژی تولیدشده توسط طنز را رها می‌کند. اما باتوجه به اینکه تجربه‌های طنز مستلزم تراکم انرژی نیستند و زمانی که ما آشفته می‌شویم پس از آن طنز به‌وجود نمی‌آید، توضیح بهتر شاید این باشد که خنده آن‌قدر بی‌هدف هم که به‌نظر می‌رسد نیست یا اینکه تمام مصرف انرژی (بی‌هدف یا هدفمند) باید مستلزم یک تراکم [انرژی] باشد.

اسپنسر ممکن است پاسخ دهد که هرکس دائما از طریق فرایند مدیریت استرس‌های روزانه درحال متراکم‌کردن (فروخوردن) انرژی است.

به معنای دقیق کلمه، اغلب افراد انرژی اضافی (گونه‌ای از انرژی بالقوه) دارند؛ انرژی‌ای که انتظار می‌کشد تا از طریق طنز آزاد شود.

به‌عنوان مثال، شخص اغلب می‌شنود که طنز به انسان امکان می‌دهد که پس از یک روز پراسترس کاری، خود را سبک کند.

مشکل این استدلال آن است که افرادی که بسیار استرس دارند، کمترین پذیرش طنز را دارند.

نه تنها کوشش‌های طنزآمیز اغلب در ارتباط با شخص مضطرب بی‌اثر است بلکه لذتی که ایجاد می‌کند نیز نوعا بسیار اندک است. شاید اسپنسر بگوید که در یک آستانه خاص، انرژی فروخورده (محبوس) می‌تواند آن‌چنان دروازه‌ها را ببندد که طنز نتواند امکان رهایی ایجاد کند.

فروید در کتاب «جوک‌ها و ارتباط آنها با ناخودآگاه» قرائت دقیق‌تری از نظریه رهایی خنده ارائه می‌کند که همان بازگویی نظریه اسپنسر به‌علاوه یک فرایند جدید است.

او 3منبع مختلف خنده یعنی جوک، کمدی و طنز را توصیف می‌کند که همگی مستلزم ذخیره یک انرژی روانی است که از راه خنده تخلیه می‌شود. در جوک، انرژی‌ای که احساسات جنسی و خشونت‌آمیز را سرکوب می‌کرده ذخیره می‌شود و با خنده آزاد می‌شود. در کمدی (کمیک)، انرژی‌شناختی‌ای که برای حل یک چالش فکری به‌کار می‌رفته، باقی می‌ماند و می‌تواند آزاد شود.

امر طنزآمیز مستلزم ذخیره انرژی عاطفی است چراکه آنچه شرط تحریک احساس بوده، چیزی است که نباید آن را چندان جدی گرفت. سپس انرژی متراکم‌شده برای واکنش عاطفی جدی می‌تواند آزاد شود.

جزئیات بحث فروید درخصوص فرایند ذخیره انرژی عمدتا دشوار و پیچیده است. تلقی او از ذخیره انرژی مبهم است چراکه مشخص نیست منظورش از اینکه می‌گوید «انرژی‌ای که هرگز مورد نیاز نیست ذخیره می‌شود» چیست.

نظریه‌ فروید درمورد جوک این است که می‌گوید آنجا که انرژی لازم برای سرکوب یک میل به‌کار می‌رود، [این انرژی] توسط جوک ذخیره می‌شود که خود جوک به پرخاشگری امکان تخلیه (آزادی) می‌دهد. مارل و کارول انتقاد مشابهی از این نظریه مدیریت انرژی دارند.

شاید ما بدانیم انرژی سرخورده یا فروخورده چیست اما از انرژی‌ای که میل را سرکوب می‌کند تلقی مشخصی نداریم.

این نظریه جوک، فراتر از مدعای عجیب و غریب‌بودن، منجر به مشاهدات تجربی مورد انتظار ما نمی‌شود.

بنابر تبیین فروید، اغلب افراد سرخورده ظاهرا از جوک بیشترین لذت را می‌برند اما درعین‌حال عکس این قضیه هم صادق است.

نظریه‌های رهایی خنده به ما امکان نمی‌دهند که خنده طنزآمیز را از خنده غیرطنزآمیز جدا کنیم. انرژی ذخیره‌شده فروید به لحاظ نظری غیرقابل تمایز از سایر صور انرژی است.

همان‌گونه که درمورد اسپنسر دیدیم، نظریه‌های رهایی را باید بر نظریه دیگری از طنز سوار کرد.

تلاش فروید برای توضیح اینکه چرا ما می‌خندیم نیز تلاشی است جهت تبیین اینکه چرا ما برخی جوک‌های مغرضانه را خنده‌دار می‌یابیم.

نظریه ناهماهنگی: نظریه ناهماهنگی، نظریه غالب طنز است چراکه به‌نظر می‌رسد عمده‌ موارد خنده‌دار را توجیه می‌کند.

عمده ابعاد نظریه ناهماهنگی صرفا می‌کوشند شرط لازم طنز (درک یک ناهماهنگی) را بیان کنند و کاری به شروط کافی آن ندارند.

ارسطو در Rhetoric اولین نشانه نظریه ناهماهنگی طنز را مطرح می‌کند و می‌گوید بهترین راه خنداندن مخاطب، ایجاد یک توقع و ارائه چیزی است که تحریف یا پیچشی ایجاد کند.

ارسطو پس از بحث درمورد قدرت مجاز (استعاره) در ایجاد تعجب در شنونده می‌گوید که «تاثیر جوک به تغییر کلمات یک عبارت بستگی دارد؛ این نیز یک شگفتی است.

این امر هم در شعر و هم در نثر وجود دارد؛ کلمه‌ای که می‌آید، آن چیزی نیست که شنونده تصورش می‌کند».

این سخنان، شبیه نظریه تعجب طنز است؛ یعنی شبیه نظریه‌ای که بعدها دکارت آن را مطرح کرد. اما ارسطو در ادامه توضیح می‌دهد که چگونه تعجب باید تا حدی با حقایق مطابقت داشته باشد.

 کانت در «نقد قوه حکم» تعبیر مشخص‌تری درخصوص نقش ناهماهنگی در طنز ارائه می‌کند؛ در هر چیزی که قرار است خنده ایجاد کند باید چیز مبهمی وجود داشته باشد.

خنده تاثیری است برخاسته از انتقال ناگهانی یک توقع ساختگی از هیچی.

بنا به گفته کانت و شوپنهاور نظریه ناهماهنگی طنز، شرط لازم موضوع طنز را مشخص می‌کند. تاکید بر شیء طنزآمیز، آن چیز را از محدوده تحلیل طنز خارج می‌کند چراکه بسیاری از چیزها وجود دارند که ناهماهنگ و بی‌تناسب هستند اما خنده ایجاد نمی‌کنند.

سخن جدی‌تر درمورد نظریه ناهماهنگی باید شامل پاسخ خوشایندی باشد که شخص به اشیای طنزآمیز می‌دهد.

جان مارل می‌کوشد با تاکید بر پاسخ ما شروط کافی را برای شناسایی طنز ارائه دهد.

او خنده یا شادی طنزآمیز را ایجاد شادی و لذت در یک تحریف ‌شناختی (ادراکی) می‌داند.

نظریه ناهماهنگی را می‌توان نظریه پاسخ‌محوری دانست که مدعی است طنز نوع خاصی از واکنش است که ناهماهنگی تلقی می‌شود.

نظریه‌های بازی: توصیف و بیان نظریه‌های بازی در طنز به مثابه یک مکتب یا رویکرد مستقل شاید بزرگ‌کردن و اغراق درمورد اهمیت نسبی آنها باشد، درعین‌حال آنها می‌توانند نماینده شایسته نظریه‌هایی باشند که بر مسئله کارکرد تاکید دارند.

نظریه‌های بازی با بررسی ویژگی بافتاری می‌کوشند طنز را در قالب قطعاتی از بازی طبقه‌بندی کنند. نظریه‌پردازان بازی در این فرایند طبقه‌بندی کلی، چندان سروکاری با شروط لازم ندارند؛ درعین‌حال از ما می‌خواهند طنز را بسط و امتداد بازی طبیعی بدانیم.

آنها می‌کوشند توجه ما را معطوف به شباهت‌های ساختاری بین بافت بازی و بافت طنز کنند تا بگویند آنچه درمورد بازی صادق است، درمورد طنز نیز صحت دارد.

نظریه‌پردازان بازی اغلب برای بررسی طنز از رویکرد کردارشناختی استفاده می‌کنند و آن را از طریق رشد تکاملی دنبال می‌کنند.

آنها عوامل خنده‌آور نظیر قلقلک را - که در بعضی کارهای دیگر هم یافت می‌شود - بررسی می‌کنند تا بگویند که در طنز Ontogeny تعبیری از Phylogeny است.

مارکس ایستمان در کتاب «لذت خنده» نظریه بازی طنز را با یک داستان توضیح و بسط می‌دهد.

به گمان او ما می‌توانیم مشابه‌های طنز را در رفتار حیوانات - خاصه در شبه‌خنده شامپانزه‌ها هنگام قلقلک‌شدن- ببینیم.

او تا بدانجا پیش می‌رود که می‌گوید دم جنباندن یک سگ خوشحال صورتی از خنده طنزآمیز است چراکه ایستمان می‌خواهد تعریف خنده را گسترده کند تا دیگر پاسخ‌های مقطعی به لذت را در بر بگیرد.

او در بحث اختصاصی درمورد طنز می‌گوید که ما در دنیایی پا می‌گذاریم که در آن، نعمت خندیدن به‌طور فطری به ما داده شده و این احساس در پاسخ به دردهایی است که به صورت بازی [به ما] عرضه می‌شوند.

بنابر گزارش ایستمان، آنچه درمورد طنز و بازی محوریت دارد آن است که هردو مستلزم یک نگاه بی‌طرفانه به آن چیزی است که جدی تلقی می‌شود.

ایستمان، طنز را صورتی از بازی می‌داند زیرا طنز متضمن یک دیدگاه و موضع بی‌طرفانه است.

برخی از انواع طنز مستلزم توهین و پرخاشگری ساختگی است و برخی صور بازی منجر به خنده طنزآمیز می‌شوند.

باتوجه به اینکه ایستمان بازی را اقتباس این رویکرد بی‌طرفانه تعریف می‌کند، طنز بنا بر تعریف او صورتی از بازی به‌شمار می‌رود اما این مسئله ظاهرا هم بسیار محدودکننده است و هم بسیار مبهم و لذا نمی‌تواند تعریف مناسب و دقیقی برای بازی باشد.

جان هویزینگا در کتاب «Homo Ludens» از یکسان‌انگاشتن بازی با خنده یا کمیک انتقاد می‌کند.

گرچه هردوی آنها مستلزم نوعی تضاد با جدیت هستند اما بسیار نامتقارن‌اند. او می‌گوید خنده خاص انسان‌هاست اما بازی در پستانداران و پرندگان دیگر یافت می‌شود.

به‌علاوه اگر ما برخی انواع بازی رقابتی را درنظر بگیریم، در این‌صورت یک تلقی غیرجدی برای بازی ضرورتی نخواهد داشت.

در مورد طنز نیز همین‌گونه است. یکی‌گرفتن کمیک یا طنز با بازی، دشوار و مسئله‌ساز است چرا که بازی فی‌‌نفسه نه برای بازیگر و نه برای مردم، کمیک نیست.

هویزینگا سؤال می‌کند که آیا طنز و بازی در هیچ شرط لازمی مشترک‌اند؟ البته اگر طنز زیرشاخه بازی قرار گیرد، این لازمه رابطه است.

این به نحوه تعریف ما از طنز و بازی - که هر دو ابهام‌برانگیزند - نیز بستگی دارد. دغدغه اصلی نظریه‌پردازان بازی مسئله تعیین کارکرد طنز به منظور توضیح انعطاف‌پذیری و سازش‌پذیری آن است؛ وظیفه‌ای که دیگر نظریه‌های بیولوژیک طنز نیز برعهده دارند.

طبق آنها شباهت‌های بین بازی و طنز بیانگر آن است که انعطاف‌پذیری بازی همانند انعطاف‌پذیری طنز است.

محققان دیگری که بر مسائل کارکردی تاکید کرده‌اند، طنز را واجد رشد شناختی، یادگیری مهارت‌های اجتماعی، رهایی از تنش، مدیریت احساس، رهایی از استرس و تعهد اجتماعی می‌دانند. البته این مسائل ابتدا توسط روان‌شناسان، جامعه‌شناسان، انسان‌شناسان و محققان علوم پزشکی مورد بررسی قرار می‌گیرد اما در عین حال، پژوهش‌های آنان به مفهوم رو به رشد و تکامل طنز متکی است و به آن کمک می‌کند.

 University of Wisconsin-Madison

کد خبر 47084

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز